کد مطلب:166453 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:255

اتفاق دوست و دشمن
خبر حركت حسین به عراق، به زودی پراكنده شد و به گوش یاران، پیروان و خویشان آن حضرت رسید. عبدالله بن جعفر، پسر عموی امام حسین و شوهر زینب خواهر آن حضرت، بر عزم حسین آگاهی یافت، از اینرو دو فرزندش عون و جعفر را با نامه ای نزد امام فرستاد. در آن نامه چنین نوشته بود:

اما بعد، پس تو را به خدا سوگند، چون نامه مرا گشودی و در آن نگریستی، از این سفر بازگرد، زیرا براستی من از این راهی كه پیش گرفته ای نگرانم و می ترسم كه در آن نابودی تو و پریشانی خاندانت نهفته باشد. برای اینكه اگر امروز تو از میان بروی روشنایی زمین به خاموشی می گراید، چون تو چراغ فروزان راه یافتگان و امید دل مؤمنان هستی! بنابراین در این راه كه برگزیده ای شتاب مكن، بی تردید در پی این نامه، من به حضور تو خواهم رسید. و السلام.

به دنبال آن، عبدالله نزد عمرو بن سعید رفت و از او خواست كه امان نامه ای برای حسین بفرستد و او را شیفته بازگشت گرداند.

عمرو بن سعید، نامه ای به امام نوشت كه در آن امید صله و امان به حضرت داده بود،


و آن نامه را به وسیله ی برادرش یحیی بن سعید، به جانب حسین (ع) فرستاد. یحیی و عبدالله، خود را به آن حضرت رساندند و نامه عمرو بن سعید را به او دادند. [1] .

در نامه عمرو بن سعید آمده بود:

بسم الله الرحمن الرحیم

از عمرو بن سعید به حسین بن علی، اما بعد: من از خداوند می خواهم كه از این راه نابود كننده ای كه در پیش گرفته ای تو را باز دارد و به راه درست بازگرداند. به من خبر رسیده كه تو آهنگ عراق كرده ای! پناه می برم به خدا از ایجاد تفرقه و دو دستگی! و من می ترسم كه این حركت سبب هلاكت تو گردد. اینك عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید را به سوی تو فرستادم پس با آن دو، پیش من بیا، كه نزد من: امان، جایزه، بخشش، و خوشرفتاری خواهی یافت. و از نیت من نسبت به تو، خداوند نیك آگاه است. و او سرپرست، نگاهبان و وكیل است. درود بر تو.

حسین (ع) در پاسخ وی چنین نگاشت:

اما بعد، آن كس كه مردم را به سوی خدا بخواند و عمل صالح انجام دهد و بگوید از مسلمانان هستم با خدا و رسولش مخالفت نكرده است و اینكه به من وعده امان و نیكی وصله داده ای، پس بدان كه بهترین امان، امان خداست، و خداوند امان ندهد آنكس كه او ترسی در دنیا نداشته است. من از خداوند می خواهم ترسی در دنیا از او در دل داشته باشیم كه موجب آسایش روز قیامت برای ما گردد. اگر قصد تو از این نامه، بخشش و احسان به من بوده است، خداوند به تو جزای خیر در دنیا و آخرت عطا فرماید. [2] .

در این دیدار، عبدالله و یحیی، كوشیدند تا آنحضرت را متقاعد كنند كه از سفر منصرف شود و به مكه بازگردد، ولی حسین (ع) نپذیرفت و فرمود: براستی من


رسول خدا (ص) را در خواب دیدم در حالی كه امر می كند مرا به پیمودن راهی كه در پیش گرفته ام.

گفتند:آن خواب چه بوده است؟

فرمود: آن را برای هیچكس نگفته ام و نخواهم گفت تا آنكه پروردگار بلند مرتبه را ملاقات كنم.

سرانجام چون عبدالله بن جعفر از بازگشت حسین (ع) ناامید شد، به فرزندانش عون و محمد دستور داد كه همراه او همگام امام باشند و پشت سر او جهاد كنند، ولی خود با یحیی بن سعید به مكه بازگردید.

حسین (ع)، باز راه عراق در پیش گرفت و پیوسته رفت تا به «ذات العرق» [3] رسید. و آن دومین منزل پس از مكه است.

اباعبدالله (ع) در آنجا با «بشر بن غالب» كه از عراق می آمد، برخورد نمود، حضرت از او پرسید: اهل عراق در چه وضعی بودند؟

بشر پاسخ داد: من كه می آمدم آنان دلهایشان با تو، اما شمشیرهایشان با بنی امیه بود.

امام فرمود: این برادر بنی اسدی، راست گفت. بی تردید آنچه را خدا بخواهد به انجام می رساند و آنطور كه اراده كند حكم می راند. [4] .


[1] ارشاد، ص 202.

[2] طبري، ج 5، ص 388 و 389.

[3] ارشاد، ص 219.

[4] لهوف، ص 30.